همانند پهنه گسترده ایران زمین، زمینشناسی کشور ما نیز قلل مرتفعی به خود دیده است. عزیزانی که از مسیر کوششهای بیدریغ به سطوح بالای دانش و تجربه گرانسنگ علومزمین دست یافتهاند و دستاوردهای علمی آنان سند افتخار این مرز و بوم میباشد. دکتر مؤمنزاده یکی از این چهرههای برجسته علوم زمین است که در این شماره پای صحبت ایشان مینشینیم.
دکتر مرتضی مؤمن زاده
در تاریخچه شکلگیری و فعالیت سازمان زمینشناسی و اکتشافات معدنی کشور چهرههای شاخص و درخشانی در عرصهی خدمت، ظهور و بروز نمودهاند. دکتر مرتضی مؤمنزاده یکی از این کارشناسان کارآشنا و صاحب سبک است که در این شماره پای صحبت با ایشان نشستهایم تا از نسیم گفتگو، رهتوشهای برگیریم برای امروز و فردایمان. شایان گفتن است طرح دیدگاههای متخصصان و پیشکسوتان الزاماً به معنای تأیید سازمان و یا هیئت تحریریه نمیباشد و فرصتی است برای تضارب آرا و آشنایی با دیدگاهها.
آقای دکتر، چگونه شد که شما اکتشاف و زمینشناسی را به عنوان رشته تحصیلی و سازمان زمینشناسی را به عنوان محل خدمت انتخاب نمودید؟
شاید برای شما جالب باشد که من رشته زمینشناسی را انتخاب نکردم بلکه رشته زمینشناسی من را انتخاب کرد! من در نوجوانی علاقه به مکانیک داشتم و در کنکور ورودی به دانشگاه، نمره لازم برای رشته دلخواه را نیاوردم. لذا رشته معدن را از میان دو رشته معدن و شیمی انتخاب کردم. آن زمانها (ورودی 1340 دانشکده فنی دانشگاه تهران هستم) کنکور سراسری نبود و دانشگاه شریف نیز هنوز تأسیس نشده بود. دانشکده فنیِ دانشگاه تهران، انتخاب اول برای رشته ریاضی بود و من هم خوشحال از این که در این دانشکده پذیرفته شدهام. در رشته معدن، سه شاخه مهندسی استخراج، اکتشاف معدن و مهندسی نفت وجود داشت و من رشته استخراج معدن را انتخاب کردم که نزدیکترین رشته به مکانیک مورد علاقهام باشد. به هر حال، به عنوان مهندسی استخراج معدن، در سال 1344 فارغالتحصیل شدم و خدمت وظیفه را هم در رشتهای نزدیک به مکانیک، یعنی توپخانه انتخاب کردم. 18 ماه خدمت را از مهر 44 تا پایان 45 انجام دادم. سپس به عنوان مهندس معدن، سرپرست چند معدن کوچکِ باریت در اطراف ساوه و قم و تفرش شدم. اختلاف سلیقه با مدیریت شرکت خصوصی معادن مذکور باعث شد پس از 5 ماه کار، اخراج شدم. روحیهام سازگار با بیکاری نبود. لذا پس از سه ماه بیکاری، موضوع علاقه به رشته مکانیک به کلی از ذهنم خارج شد. یکی از دوستان هم دوره خودم که مهندسی اکتشاف معدن را گذرانده بود، به طور اتفاقی دیدم (آقای مهندس محمدعلی ملاکپور) و داستانِ بیکاری و به ستوه آمدنِ از آن را، به او که چند ماهی بود در سازمان زمینشناسیِ جدیدالتأسیس، استخدام شده بود گفتم و او پیشنهاد کرد که من نیز درخواست استخدام کنم و فردای آن روز برای استخدام، به ریاست وقتِ سازمان زمینشناسی کشور مراجعه و درخواست کار نمودم. ایشان، یعنی شادروان مهندس نصراله خادم، با برانداز کردنِ ظاهر قبراقِ من و رزومه تحصیلی و کاری و این که مجرد هستم و از نظر ایشان امتیاز به حساب میآمد بلافاصله موافقت کردند و همان روز، اتاق کار، وظیفه شغلی و جایگاه تشکیلاتیِ من را معین نموده به شادروان مهندس قائم مقامی، سرپرست بخش اکتشاف مواد معدنی معرفی کردند و به این ترتیب مشغول کاری شدم که رابطه آن با رشته مورد علاقهام بسیار کم بود. مهندس مکانیک شدن کجا و مهندس اکتشاف مواد معدنی و زمینشناسی کجا؟ البته حالا پس از پنجاه و چند سال کار کردن و پژوهشگری در رشته زمینشناسی باید عرض کنم، اگر به فرض محال، دوباره بخواهم انتخاب رشته کنم حتماَ رشته زمینشناسی را انتخاب خواهم کرد! این خواسته و این تقدیر برای من، یکی از موضوعهای فلسفی شد که من در میان دو قطبِ خواسته – تقدیر، باید چه وزنی به خواسته و چه وزنی به تقدیر بدهم و این که مرتضی! ای بسا گردش روزگار سرنوشت تو را بهتر از خودت برایت رقم میزند. تو در راهی که به نظرت درست است را، با عزم و اراده به پیش ببر. حال اگر روزگار مسیرت را عوض کرد در راهی که پیش رویت قرار میگیرد نیز، با عزم و اراده ادامه راه بده!.
سیر تکوین و تحول علمی شما چگونه شکل گرفت و چه عواملی در آن بیشتر تأثیرگذار بود؟
من ذاتاً فردی پرسشگر، جستجوگر و کنجکاوی هستم، اگرچه کم و بیش همه همین طور هستند ولی وضعیت من شاید در حدی افراطی قرار دارد. از کودکی و نوجوانی و به خصوص در دوره دبیرستان و دانشگاه، این پرسشگری گهگاه عامل کسلکنندهای برای دوستان، همکارن و استادانم بوده و برای خودم نیز مشکلساز بوده است. من در دوره دانشکده بین همکلاسیها به "آقای سؤال" معروف بودم و این کنایه از همین ویژگی پرسشگری افراطیِ افراطیِ من سرچشمه میگرفت. ویژگی پرسشگری مهمترین عامل در شکلگیری و تکوینِ اندیشه و عمل در تولید محصولات کارم در سازمان زمینشناسی و دانشگاههایی که تدریس کردهام و سپس در فعالیتهای معدنی من بوده است. باید به جرأت عرض کنم در همه کارهای اکتشاف معادن که برای آنها گزارش، مقاله تخصصی و طرحهای اجرایی تهیه کردهام و یا در زمینههای مربوط به ذخایر معدنی سخن گفتهام، نکتهای پژوهشگرانه و نوآورانه وجود داشته است (هر چند کوچک و ناچیز و یا دور از ذهن). برای پژوهش، دریافتن و ارائه چنین نکتههایی ویژگی پرسشگری و کنجکاوی موتور و انگیزه اصلیِ من بوده است.
نگاهی گذرا به فعالیتهای شما در چند دهه فعالیت، به روشنی بیانگر تفاوت در نگاه، سبک خاص در کار و تلاش و جریانی پویا میباشد که در حال حاضر نیر فعال و در تکاپو است، شما خود، دکتر مؤمنزاده را چگونه معرفی مینمائید؟
بخشی از پاسخ به این پرسش را در شرح و توضیح به پرسش پیشین بیان کردم و آن ویژگی کنجکاوی و پرسشگری بیش از حد متداول من است. مثلاً در سال 1360 طرح ایجاد گروه اکتشاف بنیادی و متالوژنی را ارائه کردم. این طرح با سه هدف تهیه شد. اول: جمعآوری و ثبت کلیه اطلاعات اکتشافی کشور، از آغاز سلسله قاجاریه تا زمان اجرای طرح، دوم: تهیه نقشههای پراکنش ذخایر معدنی کشور در مقیاس 1:250000 (هم ارز نقشههای زمینشناسی کشور به همین مقیاس) و سوم: دستهبندی زمانی- جغرافیایی – ژنتیک ذخایر شناخته شده و زون بندی متالوژنی سطح کشور.
در اجرای هدف اول در طول دو سال، بیش از دو هزار پرونده بایگانی شده در آرشیوهای مختلف کشور، از جمله وزارت صنایع و معادن جمعآوری، دستهبندی و بر روی نقشههای زمینشناسی جانمایی گردید. خوشبختانه بعدها طرح پایگاه دادههای علوم زمین بر همین مبنا و با کمک پرسنل طرح اکتشافات بنیادی اجرایی شد و این پایگاه امروزه یکی از مراجع اساسی برای اکتشافگران معدنی و زمینشناسان شده است. در اجرای هدف دوم نیز محدودههای چند چهارگوش از سطح کشور در مقیاس 1:250000 برای ذخایر معدنی مورد بازدید قرار گرفت (اهر، اردکان یزد و خرمآباد) و نقشههای گسترش مواد معدنی آنها تهیه شد. متأسفانه عمر طرح کفاف اجرایی نمودن هدف سوم طرح را نداد. در عین حال نقشههای معدنی 1:250000 تهران و ساوه به عنوان نمونه مرحله زونبندی متالوژنی را طی کرد و چاپ نقشه مقدماتی و شرح نقشه آنها را نیز تهیه شد ولی به چاپ نهایی نرسید.
شوربختانه واحد "اکتشافات بنیادی و متالوژنی" که در طول دهه شصت فعالیتهای ثمربخشی نمود. آغاز سال 1370 توسط ریاست وقت سازمان منحل و از چارت سازمانی حذف شد. در سال 1364 نیز طرح جامعی برای توسعه سازمان زمینشناسی، به خصوص توسعه فعالیتهای اکتشاف معدن آن تحت عنوان "طرح ایجاد سازمان اکتشافات و زمینشناسی کشور" ارائه نمودم. زیرا به این امر میاندیشیدم که جا دارد اکتشافات معدنی کشور نیز، پا به پای تهیه نقشههای زمینشناسی دارای مرکزی علمی و مستقل دارای سازمانی قوی باشد. از سوی دیگر به این امر باور داشتم که مدیران سطح بالای کشور چه در مجلس و چه در قوه اجرایی از عنوان "اکتشافات ذخایر معدنی" بیشتر از زمینشناسی برای حمایت از این بخش، یعنی سرزمین ایران از دیدگاه زمینشناسی درک و لذا آمادگی حمایت و تأمین بودجه و حمایت مالی دارند. لذا طرح مذکور را ارائه دادم که علیرغم استقبال ریاست وقت سازمان (آقای مهندس علی الماسی) با مخالفت همکاران روبرو شده و اجرایی نشد.
حس پرسشگریِ من عاملِ انتخاب موضوع رساله دکترایم و مطرح نمودن امکان تشکیل کانسارهای فلزی سرب و روی به صورت همزاد با سنگهای رسوبی میزبان آنها نیز شد. اینکه نیاکان ما در طول هزارهها چگونه ذخایر معدنی مورد استفاده، خودشان از جمله فلزات زر، سیم، مس و غیر فلزاتِ زاج، گل سرشور، خاک سرخ و غیره را شناسایی، اکتشاف، استخراج و فرآوری میکردند، نیز از پرسشهای من از ابتدای کار در سازمان زمینشناسی بود. در این زمینه طرحهایی چند را مطرح کردم و با کمک همکارانی در سازمان میراث فرهنگی کشور و باستان شناسان سایر کشورها اجرایی گردید. خوشبختانه امروزه همکاران جوانی، چه در دانشگاهها و چه در سازمان میراث فرهنگی در تنظیم سازوکار علمیِ خاصی که اصول آن مورد نظرم بوده موفقیتهای زیادی کسب نمودهاند. برای ایجاد موزه معدن و زمینشناسی در تهران، مشهد، نخلک و ارائه طرحهای گردشگریِ زمینشناسی و معدن، پیشنهادهایی را به صورت طرح اولیه ارائه نمودم. این امر که جناب آقای دکتر جعفر طاهری و همکارانِ جهادگرشان موزه معدن و زمینشناسی را در مشهد تأسیس کردهاند در واقع این کم توان را به یکی از آرزوهای دیرینه خودش نائل کردهاند. من درود و تعظیم خودم را نثار ایشان میکنم و برایشان توفیق بیشتر از درگاه باریتعالی آرزو دارم.
افزون بر موارد یادشده، چند دهه در دانشگاههای مختلف، به عنوان استاد مدعو در نقش استاد راهنما و داور، حضور داشتهام ولی هیچگاه از معلمِ خودم "زمین" غافل نشدم. "زمین" برایم معلمی حکیم، صبور، کم حرف و کم ادعا بوده است. این معلمِ کمحرف، فقط با شاگردان جستجوگر صحبت میکند اگر از او پرسشی نکنی حرفی نمیزند ولی اگر جوینده رمزهایش باشی در گوشَت زمزمه میکند.
در اواخر دهه 1360 که مدیریت سازمان زمینشناسی تغییر نمود و آقای دکتر احمدزاده هروی مسئولیت سازمان را به عهده گرفت، تحولات بزرگی در سازمان صورت گرفت و شعب سازمان در مشهد، تبریز و شیراز به وجود آمد و ایشان با استفاده از نفوذ معنوی و پیش کسوتی در بین کنشگران بخش معدنِ آن زمان داشت در تأمین زمین و ساختن بنا و همچنین تجهیزات، چه برای مرکز تهران و چه شعب، همت گماشت. از جمله کارهای بنیادی که به مدیریت او و همکاری کارشناسان سازمان و سایر دستگاههای یاری دهنده شکل گرفت، ایجاد یک مرکز پژوهشی به منظور پژوهش در امور معدنشناسی و زمینشناسی و یک بنگاه، برای توسعه امکانات اکتشافی بود که مطرح و اجرایی گردید. این دو مرکز امروزه با نامهای "پژوهشکده علومزمین" و "شرکت توسعه علومزمین" وجود دارند. ولی اینکه این دو ساختارِ علمی و اجرایی، به چه سرانجامی دچار شدند و امروزه چه نقشی در اکتشاف مواد معدنی دارند از موضوع بحث ما خارج است و هر یک حدیثی مفصل دارد.
اینجانب در این دوره از مدیریت آقای دکتر احمدزاده به سازمان زمینشناسی به سهم خود و به جهت علاقه و اعتقادی که به هدفهای دو مؤسسه فوق داشتم در هیأت مؤسس عضو آنها بودم. ولی به زودی از عضویت مؤسس پژوهشکده و سپس از تدریس در آن خارج شدم و علت آن، همان سماجت و روحیه جستجوگری و واقعگرایی شدیدم بود که گاهی غیرسازنده هم میشود. در مورد تشکیل و اداره "شرکت توسعه علوم زمین" گفتنی است، اندکی پس از آن که شرکت به ثبت رسید و مدیریت آن از سوی رئیس سازمان که رئیس هیأت مدیره همین شرکت دولتی نیز بودند به اینجانب واگذار شد. استقلال شرکت توسعه علوم زمین از نظر مالی و مدیریتی و تأمین کادر فنی و امکانات اکتشافی و همچنین کاریابی و تأمین محل شرکت در یکی دو سالِ اولِ تأسیس، انجام شد. اینجانب بر این نظر بودم که کلیه کارکنان سازمان زمینشناسی کشور در اولویت اول و کلیه کارشناسان بخش معدن و اکتشافات معدنی در اولویت بعدی، در این شرکت دارای سهام شوند، که تا حدی اجرایی شد. در اوجِ خصوصیسازیِ بنگاههای دولتی، شرکت توسعه علوم زمین نیز، با ابتکار ریاست سازمان و همکاری کارشناسان شرکت، کار خصوصی سازی شرکت به اینجانب واگذار شد.
شرکت توسعه علوم زمین در فرایند خصوصیسازی، مواجه با اختلاف نظرهایی در سطوح مختلف شد و از آن جا که در مواردی با فکر و اندیشهی من تطبیق نداشت در نهایت به کنارهگیری اینجانب از مسئولیت آن شرکت شد.
در آغاز سال 1369 از سوی معاونت معدنی وزارت معادن و فلزاتِ وقت، مأمور به اجرای طرح اکتشاف معدن طلای زرشوران شدم و سازمان و پرسنل اجرایی عملیات اکتشاف معدن را تا پایان سال 1369 راهاندازی کردم. ولی باز هم به علت پافشاری در نظرهای خودم و اختلاف سلیقه با ایشان، در پایان سال 1369 از طرح کنار گذاشته شدم.
عدم موفقیت اینجانب در به ثمر رساندن طرحهای: 1) ایجاد "واحد اکتشافات بنیادی و متالوژنی" به منظور تهیه نقشههای معدنی کشور به مقیاس 1:250000 و نهایتاً تهیه نقشه متالوژنی ایران در سال 1360. 2) طرح ایجاد "سازمان اکتشافات و زمینشناسی کشور" در سال 1364 و همکاری در طرح ایجاد "پژوهشکده علومزمین" و "شرکت توسعه علومزمین" که همگی یا اجرایی نشدند و یا در عمل از نقطه آرمانی فاصله گرفتند، هیچکدام من را از هدف توسعه بخش اکتشافات معدنی کشور منصرف نکردند. این امر پیوسته دغدغه ذهنی و ارجایی من بوده و هنوز نیز در ذهنم خروشان است. من بر این باورم که اقتصاد کشور، که در یکصد سال اخیر، تقریباً بر پایه فقط یک ماده معدنی یعنی نفت و گاز است میتوانست بر پایه دهها نوع ماده معدنی در کنار سایر بخشهای اقتصادی و تولیدی باشد و هنوز هم به این امر باورمندم که بهرهگیری از ذخایر معدنی کشورمان یکی از اولویتهای تولید ثروت، شغل و پراکنش فرهنگ به تمامی سطح کشور و تمرکززدایی از حاشیه کلان شهرهاست. با توجه به این پس زمینۀِ ذهنی، در سال 1378، در حالی که در سازمان زمینشناسی مسئولیت کمتری یافتم، دوستان جوان خود، به خصوص آقای بهرام اجاقی را تشویق به تأسیس یک شرکت معدنی مشاور، با اهدافی که در ذهن داشتم، نمودم تا هدفهایم که اجرای آن در طول نزدیک به سه دهه در بخش دولتی، یا انجام نشده بود و یا ناقص انجام شده بود، یعنی توسعه اکتشاف ذخایر معدنی در بخش خصوصی را اجرایی کنم و این بار بخت خود را در این قالب بیازمایم. لذا در سال 1380 پس از بازنشسته شدن به ایجاد "گروه زر" همت گماشتم. با این هدف که شاید بتوان حلقههای پژوهشی و ابزاریِ توسعه اکتشافات معدنی را در بخش خصوصی، یکی یکی با کمک دوستان و کارشناسان جوان ایجاد کنیم. البته این هدفی بسیار بلند پروازانه از نظر بودجه و امکانات بود و نه من و نه همکاران جوانم از نظر مالی در شرایطی نبودیم که آن را با شتاب مورد نظر به پیش برانیم. ولی بهرحال، گروههای کارشناسی اکتشاف را در مقیاسهای مختلف از مطالعات ماهوارهای، ژئوشیمی ناحیهای، ژئوشیمی اکتشافی، ژئوفیزیک اکتشافی، اکتشافات مواد اولیه سیمان، آزمایشگاههای تجزیه مواد معدنی با هدفهای اکتشافی و معدنی در چهار نقطه کشور، آزمایشگاه فرآوری مواد معدنی و ارائه دانش فنی ساخت آزمایشگاه و نصب آن برای متقاضیان بخش خصوصی و دولتی در محل مورد درخواست ایشان تشکیل دادیم، چهار آزمایشگاه تخصصی برای آزمایش مواد معدنی در چهار گوشه کشور دایر نمودیم. توسعه و نوآوریهای متعددی در فرآوری سنگآهن هماتیتی و کالرومتری انجام شد و بالاخره یک واحد پژوهشی برای تحقیق و توسعه (R&D) اکتشاف مواد معدنی و متالوژنی، همچنین مطالعات باستانشناسی معادن کهن به نام گروه پژوهشی زرنه تأسیس کردیم. ولی با توجه به تنگناهای مالی، فنی و تنگناهای تحریم دستگاهها و ماشینآلات و مواد اولیه و شرایط عمومی اقتصادی مملکت تا رسیدن به هدفم که توسعه بخش اکتشاف ذخایر معدنی کشور است، راه درازی در پیش است. باید اذعان کنم که چندان امیدوار نیستم "گروه زر"، یعنی بنگاه اکتشافی که هدف اصلی آن توسعه دانش و امکانات اکتشاف ذخایر معدنی کشور است، پس از من به راه خود ادامه دهد. زیرا مدیران فعلی این گروه، شاید در آینده، علیرغم سختکوشیِ قابل تحسین، چندان هدفهای فرهنگی، فلسفی و علمی که به آنها اشاره خواهم کرد را پیگیری ننمایند.
به عنوان فردی دنیادیده، آشنا با تاریخچه فراز و فرودهای سازمان زمینشناسی و فردی که ساختارهای متفاوتی را دیده و یا بنا نهادهاید، مهمترین رویکردهایی که سازمان باید مدنظر قرار دهد چه میدانید؟
سازمان زمینشناسی کشور برای تأمین یکی از اهداف زیربنایی اقتصادی، اجتماعی، توسعهای کشور در اجرای قانون خاص خودش که در سال 1338 تصویب شد، پایهگذاری گردید. تهیه نقشههای پایهای زمینشناسی سطح کشور، ابتدا در مقیاس000/1:250 و سپس مقیاس 000/1:100 مهمترین بخش اجرایی هدفهای ایجاد سازمان بوده و هست. توسعه دانش فنی و امکانات اکتشاف ذخایر معدنی (به جز نفت و گاز و مواد پرتوزا) هدف دست دوم در نظر گفته شد. همه میدانیم که نقشههای زمینشناسی در بخشهای مختلف، ازجمله شناسایی و اکتشاف ذخایر معدنی، کشاورزی، راهسازی، شهرسازی، انتقال نیرو، سدسازی و... کاربرد دارد. لذا در قانون 1338 برای اداره سازمان زمینشناسی کشور، یک شورای عالی زمینشناسی، چیزی شبیه هیئت امناء، متشکل از نمایندگان چندین وزارتخانه از جمله وزارتهای نفت، نیرو، کشاورزی، راه و... و البته وزارت صنایع و معادن در نظر گرفته شده بود و مدیریت عالی و رویکردهای کلان این سازمان توسط شورای عالی زمینشناسی شناسایی و توسط یک مدیریت اجرایی به مرحله اجرا میرسید. شوربختانه و در اثر بیتوجهی و جناح نگری وزارت صنایع و معادن وقت در پیش از انقلاب و علیرغم پافشاری مدیریت اجرایی وقتِ سازمان زمینشناسی، اداره این سازمان به روال دیگری در زیر پوششِ فقط یک وزارتخانه قرار گرفت و به این ترتیب، سایر وزارتخانهها که در تأمین بودجه، برنامهریزی اکتشافی و تهیه نقشههای زمینشناسی احساس صاحبخانه در این سازمان داشتند، دیگر چنان احساسی نداشتند و سازمان تابع قانون استخدام کشوری و زیر مجموعه وزارت معادن و فلزات شد و اهمیت چندشاخهای آن، به هدف توسعه اکتشافات کشور خلاصه شد که آن هم در عمل، به علت عدم جاذبه لازم در قانون استخدام کشوری به صورت بهینه پدیدار نشد. لذا سازمان زمینشناسی، چه در جذب بودجه و چه بهکارگیری کارکنان با انگیزه بالا، با مشکل مواجه شد و البته که تکیه صِرف بر علاقهمندیهای شخصی، بدون انگیزه مالی، در درازمدت کارساز نمیباشد. شاید یکی از دلایل مهم کاهش سرعت در فعالیتهای سازمان، دورماندن از مرکزیتِ توجه مسئولان ارشد نظام باشد که باید در این راه روشنگری مناسب صورت گیرد.
شما از من میپرسید که به نظر من "مهمترین رویکردهای سازمان برای آینده چه باید باشد؟!" من در این مورد نظری ندارم. کسی هم دنبال این نیست که من چه نظری دارم. ولی من رئوس آن چه درباره گذشته و وضع فعلی سازمان میدانستم را عرض کردم. اعمال اصلاحات در شرایط فعلیِ سازمان زمینشناسی نیازمند به وجودآمدن اراده عملی در بالاترین سطح مدیریت نظام است. ایجاد یک زیربنا برای پویاییِ بهرهگیری از ذخایر معدنی کشور و سایر نیازهایی که در سایر بخشهای اقتصادی و اجتماعی به تولیدات سازمان وجود دارد بدون شک بستگی به ایجاد اراده قوی در بالاترین سطح مدیریت نظام دارد. شاید تنگناهای اقتصادیِ ناشی از تحریم و کمترشدنِ درآمد سرشار از ماده معدنیِ هیدروکربور (نفت و گاز) در توجه مدیران کشور به بهرهگیری از سایر انواع ذخایر معدنی، بتواند اراده لازم و کافی را برای توجه بیشتر به سازمان زمینشناسی ایجاد کند و من امیدوارم این توجه و اراده هر چه زودتر به وجود آید.
ارزیابی شما از اداره کل زمینشناسی و اکتشافات معدنی منطقه شمال شرق چه میباشد و به نظر شما راهکارهای تثبیت روند توسعه کمی و کیفی آن را چه میدانید؟
اداره کل زمینشناسی و اکتشافات معدنی منطقه شمال شرق، باختصار بگویم واحد مشهد، با ایجاد پروژه پارک موزه علوم زمین توانسته است زمینشناسی و معدن را در حد توانِ خودش به میان مردم ببرد. وقتی به تاریخچه هزارهها و صدههای دور و نزدیک مینگریم ملاحظه میشود که معدن و معدن کاری و صنایع معدنی در طول چند هزار سال و تقریباً تا زمان صفویه، یکی از ارکان اقتصادی سرزمین و مردم ایران بوده است و در کنار کشاورزی و تقریباً با همان اهمیت، نیازهای مالی و حرفهای مردم را تأمین میکرده است. از زمان صفویه، شوربختانه فعالیتهای معدنی بسیار محدود شده و به تدریج از خاطرهها زدوده شده است. به طوری که امروزه توجه مردم به پتانسیل معدنی کشور و نقش آن در توسعه اقتصادی کم شده است. شعبه مشهد با ایجاد موزه در این راه سدشکنی کرده و توجه مردم، به خصوص کودکان و نوجوانان را به اهمیت زمینشناسی، اکتشاف ذخایر معدنی و معدن و ایجاد ثروت جلب میکند. من شخصاً شاید دورادور به دغدغه و اراده حاصل از اعتقاد مدیریت منطقه شمال شرق، و کوشش خستگی ناپذیرِ او در اجرای اراده خودشان واقفم و البته او را تحسین میکنم. شاید جا دارد از دکتر محمود احمدزاده هروی که او نیز با اعتقاد و اراده قوی و بهرهگیری از نفوذ معنوی خودش در تأمین زمین و ساختمان واحد مشهد کوشیده، یادی شود و نقش او نیز در ایجاد این واحد مطرح گردد.
اینجانب در بازدیدی که اخیراً از واحد مشهد و به خصوص موزه آن داشتم متوجه ثروتی معنوی که فراهم آمده، شدم و آن وجود کارشناسان عاشق موزه است که امیدوارم بتوانند راهی را که دکتر طاهری تا این جا آمده بعد از ایشان ادامه دهند. هر چه زودتر بشود موزه را مردمی کرد امید و شانس بقا و توسعه آن بیشتر میشود. من شک ندارم کودکان و نوجوانانی که این روزها از موزه بازدید میکنند فردا از مسئولینی خواهند بود که از نظر عاطفی و اجرایی، خود را مدیون علاقه و پشتکار کارکنان این موزه خواهند دانست و راه عزیزان امروز را پی خواهند گرفت.
اجازه بدهید کمی در مورد کتاب "درآمدی بر روش پژوهش" که در سال 1390 به چاپ رساندهاید، صحبت کنیم. در این کتاب ضمن بررسی فرآیند، انگیزه و روش نگارش، مباحث دوقطبی را به چالش کشیدهاید. دلایل احساس نیاز شما برای چنین کتابی چه بود؟ آیا موافقید که این کتاب را بیشتر در رابطه با مباحث فلسفی ببینیم؟
همانگونه که در پاسخ برخی پرسشهای شما عرض کردم در طول مدت خدمتم در سازمان زمینشناسی بارها سرم به دیوار مخالفت با نظریات، طرحها و نوآوریهایم میشدم مثلاً درباره تشکیل مواد معدنی به صورت همزمان با رسوبگذاری در حوضههای رسوبی. از جمله تشکیل کانسارهای سرب و روی در سنگهای کرتاسه که موضوع رساله دکتریام بود، یا این نظریه که املاح، الزاماً در اثر تبخیر در دریاها و حوضههای دریاچهای و حاشیههای کم عمق دریاها به وجود نمیآیند بلکه بخش عظیمی از املاح، در کف حوضههای رسوبی و از منشأ تفویض مواد سازنده املاح از چشمههای جوشان به وجود آمدهاند و این که مثلاً نام "تبریز" به معنی "چشمه آب گرم" است و بسیاری نظرهای نوآورانه ام با بیاعتنایی، مخالفت، تقابل و جدل و گهگاه حتی از سوی دوستان، با کنایه و گوشه روبرو میشدم و هنوز هم در اندیشههای نوآورانه همین رویه و همین تقابلها وجود دارد. این امر باعث شد که به علتهای چنین مخالفتهایی بیاندیشم، به عیبهای خودم، به جدال طبیعیِ بین حرف نو و بدیع، با باورهای سنتی، در پارادایم غالب در هر رشته، از جمله رشته زمینشناسی، به آسیب پذیری انسان در تلقینهای دیگران و به عدم قطعیت در قوانین طبیعی و خلاصه این که چه عواملی باعث خطا در اندیشه و استنباط در ذهن انسانها است و چه راههایی میتواند خطای اندیشه و استنباط را کاهش دهد و در امر پژوهش بعضی آفتها را شناسایی نمود.
این که میپرسید آیا مباحث مطرح شده در این کتاب بیشتر فلسفی است یا نه؟ باید عرض کنم بلی و خیر. مطالب کتاب در واقع نتیجه تجربههای خودم در مشاهدههای طبیعی، زمینشناسانه، انسان شناسانه و رفتار اقوام و ملل و زندگی سایر جانداران بوده که به برکت پیشینه زمینشناسیام حاصل شد. سفرهایی به عمق جفرافیایی، مردمی، آب و هوایی و تاریخیِ سرزمین کهنِ خودمان و سفرهای مکرر به قارههای مختلف به مناسبت همین پیشه برایم میسر شده است. در این سیر آفاق و انفس بود که ذهنِ جستجوگرم را سیراب کرد و دریغم آمد این تجربه را به آیندگانِ جستجوگر عرضه نکنم. مباحث کتابِ "درآمدی بر روش پژوهش" را میتوان دارای برداشتهای علمی، اجتماعی، روان شناسانه، اخلاقی و دارای ابعاد منطقی و فلسفی دانست. ولی با توجه به پرسشگرانه بودنِ بعضی از مباحث مطرح شده درباره هستی شاید بتوان آن را فلسفی نیز دانست؟
یکی از جنبههای فعالیت شما در زمینه باستان شناسی معادن بوده است و پژوهشها و مقالاتی در این زمینه دارید. لطفاً برای آن دسته از زمینشناسان جوانی که با این بخش از فعالیتهای شما آشنا نیستند، اهمیت اینگونه دیدن و اینگونه جستن را بفرمائید.
ایران سرزمینی کهن و یکی از پهنههای تشکیل تمدن اولیه بشر از آغاز یکجانشینی است. آب و ابزار (سنگها، فلزها، املاح، کانیها) از لوازم اولیه رشد تمدن بشر میباشد. ابزار از مواد خام که اغلب معدنی هستند ساخته میشوند (جنگ افزار، زینت آلات، وسایل کشاورزی و تولیدِ سرپناه و...) در تاریخ سرزمین ما، آثار پادشاهیهای فراوانی که گهگاه پهنه وسیعی از تمدنهای کهن را میپوشانده پیدا شده و صنایع فلزی، ضرب سکه، کشتیرانی و بازرگانی به مراکز تمدنهای دیگر را رونق دادهاند. وقتی مثلاً از سکههای زرِ هخامنشی و ظروف سیمیِ ساسانی و بسیار پیشتر آز آنها، مفرغِ لرستان در یافتههای باستانی صحبت میشود منطقی است که مواد معدنیِ آنها از سرزمین خود آن دودمانها استخراج شده باشد. من همچون دیگر عزیزانِ همکار، در بسیاری از پروژههای اکتشافی به آثار فیزیکیِ بر جای مانده از معدنکاری و استحصال و در مورد بسیاری از موارد به آثار ذوب فلزات، به خصوص زر، سیم و مس برخورد کردهام. در آغاز کارم ویژگی کنجکاوی و سپس احساس وظیفه، در شناسایی و معرفی تاریخ طولانیِ سرزمینمان و به خصوص احساس وظیفه صنفی، یعنی اکتشافگر و معدنکار بودنم بر خود لازم دیدم تا آثار معدنکاری کهن را در حد سواد، فرصت و امکاناتم، اولاً شناسایی کنم، ثانیاً دیگران را تشویق به توجه به این میراثِ فرهنگی و باستانی (به خصوص سازمان میراث فرهنگی کشور) بنمایم، ثالثاً تدارک لازم برای تهیه روش علمی و آکادامیک و تربیت نیروی متخصص به این منظور را ببینم. برای همهگیر کردنِ پژوهش تاریخ معدنکاری و ذوب فلزات سرزمین ایران، پیشنهاد تأسیس موزه معدن و زمینشناسی در تهران (محل معدن باستانیِ پس قلعه) و مشهد (معدن باستانی زرِ طرقبه) را به شهرداریهای تهران و طرقبه ارائه نمودم. برای گردشگریِ معدن، به ریاست وقتِ سازمان میراث فرهنگی (سیدمحمد بهشتی) مسیر نائین- انارک- نخلک- جندق- دامغان و زنجان– نیک پی- ماه نشان- تخت سلیمان را پیشنهاد کردم. چند پروژه مطالعاتی و عملیات باستانشناسی در معادن نخلک، وشنوه و ارسیمان (شهر صنعتی تولید مس، زر و سیمِ هزارههای چهارم – سوم پیش از میلاد) را با همکاری باستان شناسان ایرانی و آلمانی طراحی و اجرا نمودم.
در خاتمه این گفت و شنود باید این گفته را بازگو کنم که "دو صد گفته چون نیم کردار نیست". آن چه درباره باستان شناسی معادن ایران و مردمی کردنِ این میراث فرهنگی گفته و یا کردهام در مقایسه با آن چه دوست و همکار مبتکر، پیگیر و ژرف اندیشم، جناب دکتر طاهری و شما همکاران صدیق، سخت کوش و عاشق، انجام دادهاید کاری اندک بوده است. توفیق ایشان و شما را در این نوآوری که آغاز کردهاید، آرزو میکنم.
زمینشناسی به ویژه در سالهای دور، سرشار از خاطرههای تلخ و شیرین است. چنان چه صلاح میدانید در این مورد مطالبی بفرمائید؟
همانطور که گفتید، خاطرههای نسل گذشته زمینشناسان سازمان زمینشناسی بسیار است. چه بگویم! شاید خاطرهای مربوط به سالهای 1349 تا 51 که در کوههای بینالود به اجرای یک پروژه جامع اکتشافات معدنی مشغول بودم جالب باشد. روزی کاروان ما امکانات و وسائل و تدارکاتِ اقامت سه هفتهای برای استقرار یک کمپ چادری، بر بالای کوهها را، در کوهپایه جنوبی بینالود و نزدیک نیشابور از اتومبیلها به قاطرها نقل مکان میداد. چند کارگر محلی هم کمک میکردند. غوغا و سر و صدا و گفتگوها بین کارشناسان و رانندهها درباره این که چگونه بشکههای نفت، چراغ توری، مواد غذایی و وسایل کار و غیره را بارِ قاطرها کنند، وجود داشت. از جمله رانندهای به مرحوم دکتر خوئی که فعالانه در بارگیری وسایل کمک میکرد میگفت "دکتر چنین"، "دکتر چنان"! بعد از مدتی کوتاه، عدهای زن و بچه به کنار ما آمدند و گویا بعضی از آنها بیمار بودند و کارگران محلی که نام "دکتر" شنیده بودند خبر داده و آنها برای معالجه آمده بودند. وقتی گفته شد که دکتر خوئی دکتر زمینشناسی و سنگ و خاک است نه پزشک که بیمار را معالجه کند! مورد اعتراض شدید قرار گرفته که "گور پدر ...". ما آدمها را ول کردهاید و دنبال دکتر برای سنگها هستید؟ نزدیک بود کار به جای باریک بکشد.
در ماجرایی دیگر در سال 1346 که در منطقهای دور افتاده و در فصل زمستان در نزدیکی دهجِ استان یزد به صحرا رفته بودیم، ماشین ما پنچر شد و لاستیک یدک هم بعد از چند صد متر دیگر پنچر شد و من و یک کارشناسِ سازمان ملل (آقای هوبنر)، ماندیم با راننده و ماشین پنچر. ساعت حدود 12 ظهر بود و با توجه به امکانات بسیار کمِ ارتباطی تصمیم گرفتیم با استفاده از عکس هوایی و قطب نما و در حالی که برف روی زمین بود به سمت نزدیکترین آبادی حرکت کنیم. تا نور روز بود از قطب نما استفاده کردیم و تاریک که شد مضطر و تقریباً بدون هدف ادامه راه دادیم. چند عدد کبریت را برای روشن کردن بوته، به نیت مختصری گرم شدن و بیشتر برای دور کردنِ گرگهای احتمالی مصرف کردیم و کبریتها نیز تمام شد. حدود ساعت ده شب بود که در حال راه رفتن، در زیرپایم احساس پستی و بلندی غیرعادیای کردم و متوجه شدم که بندهای مربوط به کرتبندی زمین کشاورزی است!. ما که دیگر از جان خودمان گذشته بودیم با برخورد به آثاری از حیات، جان تازهای گرفتیم. اندکی بعد صدای پارس کردن یک سگ را شنیدیم که باور کنید از بهترین آوازها و سرودها برایمان دلنوازتر شد، علیرغم این که احتمال حمله سگ وجود داشت. ولی فقط به این جهت که مطمئن شدیم به یک آبادی نزدیک شدهایم از امید و شادی در پوست نمیگنجیدیم. بالاخره در پی پارس کردنهای پرخاشگرانه سگ و در فاصلهای دور، فانوسی و سپس شخصی فانوس به دست را دیدیم و با صدای بلند و از راه دور خودمان را معرفی کردیم. زمانی طول کشید تا او به ما اعتماد کرد که گم شدهای هستیم، نه اینکه راهزن! و ما را به خانهاش دعوت کرد. لحظهای غیرقابل تصور است برای کسی که در شرایط قطع امیدِ از زندگی قرار گرفته باشد! خاطرههای برخورد با قاچاق چیان و بازی موش و گربه با آنها و مدیریت چگونه برخورد کردن با آنها و نیز خاطره برخورد با گرگ و سگهای گله خود بسیار گفتنی است.
در سال 1370 در اردیبهشت که هنوز منطقه تکاب و زرشوران سردی زمستان را داشت با یک کارشناس سازمان ملل برای شناسایی منطقه رفته بودیم. از تکاب تا زرشوران شش ساعت با لندرور در راه بودیم از زرشوران دیگر راهی اتومبیل رو وجود نداشت. برای دیدن یک اثر معدنی آنتیموان مجبور به پیاده روی (12 کیلومتر) شدیم. در راه باران شدید و سرما عاجزمان کرد و در ده آقدره وسط به خانهای روستایی پناه بردیم. خانه که چه عرض کنم! نیمی از خانه در واقع کندگی در سنگ و خاک و دخمهای بود و بقیه کلبهای تاریک. ولی مرد و زنی کُردِ کهنسال و در حدی ناگفتنی مهربان در آن زندگی میکردند. ما به آن خانه پناه بردیم. آنها آتش اجاق وسط اطاق را زیاد کردند و با چای و نان و کره از ما پذیرایی نمودند و محبت را به حد ناگفتنی بالا بردند. طرفه این که بعد از چند ساعت که باران قطع شد و ما نیروی تازه یافتیم و خواستیم محبت غیرقابل جبران ایشان را جبران کنیم نپذیرفتند! چه انسانهای بزرگی را میتوان در چه جاهایی شناخت! چه خاطرهای شیرینتر از این و چه افتخاری بزرگتر از داشتن چنین هموطنانی؟.