راهنمای محلی (بَلَد)
توسط: محبوبه پرورش
در لابلای اسناد معدنکاری قدیمی از راهنماها و نقش آنها در اکتشاف معادن بارها و بارها گفته شده است. برای مثال درمعدن نامه (فهرست معادن دوره قاجار) میخوانیم:
... سید عبداله جای این معادن را بلد است، اگر حکمی به او شود، البته عرض خواهد کرد.
... همچنین معادن لاجورد در قمصر که در ظرف چینی به کار میبرند و میرزا محمد علی منشی آنجا را نیز بلد است.
... معادن شاه کوه استرآباد و مازندران را جعفرقلی بیک برادر حکیم باشی مرحوم در آنها کار کرده و بلدیت تمام دارد.
راهنماهای محلی یا به عبارت دیگر "افراد بلد" و نقش ایشان در عملیات صحرایی و همراهی با زمینشناسان را از سه منظر و دیدگاه میتوان مورد توجه قرار داد.
- بلد، گاه صرفاً راه نما است به عبارتی تنها فردی راه بلد است که راههای دسترسی به یک منطقه را خوب میداند. نقش این گروه در گذشته بیشتر به کار میآمد و امروزه با دسترسی به امکاناتی نظیر تصاویر ماهوارهای در مقیاس و تفکیک مکانیهای مناسب و نیز امکان استفاده از GPSهای دقیق؛ استفاده از چنین افرادی برای نشان دادن راه و مسیر پیمایش یا دسترسی به منطقهای خاص چندان حیاتی تلقی نمیشود، هر چند حضور راهنما یا "بلد" نقش مؤثری در مدیریت زمان و طی مسیر در پیمایشها دارد.
- گروه دیگر از افراد بلد یا راهنما؛ افرادی هستند که افزون بر آشنایی با راههای دسترسی، عناصر و عوامل قدرت در منطقه را میشناسند و امنیت اکیپ صحرایی و پذیرش کارشناسان را در میان افراد بومی منطقه تضمین میکنند. چنین افرادی نقش بزرگی را در برخی مناطق در انجام موفق عملیات صحرایی ایفاء میکنند. همانطور که اشتوکلین در خاطرات خود از شخصی به نام "دل مراد" یاد میکند که فردی قابل اعتماد بوده و در میان مردم منطقه جاسک شهرت داشته است. او بیش از همه منطقه را میشناخته است و اشتوکلین ترجیح میداده تا برای امنیت خود و همراهان از ناامنی احتمالی که توسط میرزانوشیروانی ممکن بود حادث شود، او را همراه خود و به عنوان بلد راه داشته باشد.
- و اما گروه سوم افراد راهنمای محلی که اهمیت فوقالعادهای در اکتشافات حوزه دانش زمین دارند؛ افرادی هستند که در واقع نقش مکان نماهای تخصصی را بازی میکنند. این انسانهای ارزشمند افرادی هستند که به محیط پیرامونشان با دقت نظر خاصی مینگرند. وقتی از آنها میخواهی تا هر کجا که نوع خاصی از ماده معدنی یا سنگ خاصی را دیدهاند، نشان دهند؛ با دقت باورنکردنی کلیه نقاط رخنمون مورد هدف شما را نشان میدهند.
در خاطرات اشتوکلین میخوانیم: "در میان شنهای خشک بیابان پیش رفتیم. گاه و بیگاه روی سطح زمین سنگهایی نیز دیده میشد. در پای یکی از این سنگها سیدهاشم (بلد همراه) به طرز غیرمنتظرهای کاروان را نگه داشته، خود را به زمین انداخت و شروع به کندن زمین کرد و ناگهان با خوشحالی یک مشت شن خیس را که از آن آب میچکید از میان گودال درآورد. آب آشامیدنی سرد و گوارا. یک سیدهاشم لازم بود (و باید اعتراف کنم نه یک زمینشناس) تا در میان لوت، رد گنج نهفته در اعماق شنها را با غریزه یک موجود صحرایی بیابد".
چنین بلدهایی ثروتهای مادی و معنوی زیادی را بدون هیچ چشمداشتی عاید زمینشناسان و معدنکاران همراه کردهاند. این افراد اگرچه مدرک دانشگاهی ندارند و گاه شاید از نگاه سیستم آموزشی بیسواد باشند؛ اما توان فنی و علمی بالایی در منطقه زندگی خود دارند.
به عنوان مثال آقای محمدآبادی که اکیپ صحرایی ما را برای بازدید ذخایر بنتونیتی در سرایان- فردوس همراهی میکرد، علاوه بر موقعیت هر رخنمون بنتونیتی به طور دقیق؛ ویژگیها، کاربرد و بازار هر کدام از ذخایر را نیز مطرح میکرد. ایشان چنان فنی راجع به میزان تورم، روانگرایی و دیگر خصوصیتهای این ذخایر صحبت میکردند که تصور این که تحصیلات ابتدایی داشته باشند را دشوار میکرد.
آقای همزه نادریان راهنمای محلی در عملیات صحرایی منطقه طبس موقعیت ذخایر آهن را بطور دقیق نشانمان میداد و تفاوتهایی را نیز بین آنها قائل میشد و این در حالی است که اغلب آنها به نقشه درنیامده بود. و حال باید با خود بیندیشیم چه حقی را برای این افراد قائل هستیم؟ آیا مالکیت معنوی توان فنی و علمی این افراد را رعایت کردهایم؟ در حال حاضر بخش عمده پاسخ به این پرسشها در نگاه متفاوت کارشناسان عملیات صحرایی به این افراد معنا میشود و رضایت یا نارضایتی این افراد محلی را به خصوص در پذیرش معدنکاران در بین افراد بومی هر منطقه میتوان دید.
در پایان پای درد دل و صحبت آقای نادریان از زبان و به قلم ایشان مینشینیم نه به عنوان تأییدی بر سخنان ایشان بلکه به عنوان احتمالاتی که اگر به وقوع پیوسته باشد بسیار ناگوار و مایه تأسف است.
"سلام، من همزه نادریان متولد 1355 میباشم.
میزان تحصیلات بنده تا پنجم ابتدایی میباشد. بنده از سال 1390 با مهندسی آشنا شدم. من و باجناقم برای او معدن پیدا میکردیم و با ایشان رابطه دوستانه برقرار کردیم. همیشه به خانه ما میآمد. هر چه سنگ معدن نشانش میدادیم به نام خودش ثبت میکرد. قرار بود با هم کار کنیم. در سال 1393 من و باجناقم به اتفاق یکی از دوستان به دلیل خشکسالی و به این خاطر که این مهندس و برادرش یک چشمه آب در کرمان داشتند، ما را به آنجا بردند. ما 5 ماه در آنجا بودیم. بعد گوسفندهایمان را از ما خرید که قرار بود همه ما با هم در معدن کار کنیم و پول به ما هم بدهد و تا به حال به معدن نرفتیم که هیچ! پول گوسفندهایمان را هم هنوز ندادهاند. چندین بار چند مهندس به اینجا آمدهاند و ما چند معدن را به آنها نشان داهایم اما هیچ یک با ما روراست نبودهاند و طریق وفا به جا نیاوردند.
سال 1394 با یک دانشجو آشنا شدم. او چندبار به خانه ما آمده است و ما با او چندبار برای پیدا کردن ماده معدنی به بیابان رفتهایم و بنده تجربه زیادی از ایشان آموختهام. به نظر من همه انسانها مثل هم نیستند و ما نباید از حرف زدن انسانها گول بخوریم. باید اول آنها را بشناسیم و بعد اعتماد کنیم.
همه دار و ندار من همان چند گوسفند بود. نمیدانم چرا بین این همه افراد من باید با آنها آشنا میشدم. به هر حال ناراحت نیستم چون میدانم روزی و در یک زمانی پشیمان میشود. اما آن روز دیگر خیلی دیر شده است".
همزه نادریان و دختر کوچکش آسنات