این سرفصل گریزی است به پارهای نکات که یا از آن بیخبریم و یا در مشغلهی کارهای مختلف کمتر به آن توجه نموده و یا مینمائیم، ولی هر چه باشد دستمایهای از مضامین طنز و جدی است که توجه ما را بیشتر به خود جلب نماید. لذا هیئت تحریریه تصمیم بر آن گرفت تا مطالبی برآمده از لابهلای اسناد تاریخی طی دوره فعالیت سازمان نیز به آن افزوده شود تا طیف گستردهتری از مطالب را دربرگیرد، امید است مفید واقع شود.
پیک بیخبری
زیر پوسته ی زمین و زمینشناسی
توسط: جعفر طاهری
اکنون به برکت دنیای مجاز و غیر مجاز، اینترنت و اینترانت، میراث کتبی و شفاهی و از همه مهمتر در سایه کشف استاد اجل، دانشمند نیک اختر جناب واگنر اعلی الله مقامه بر همگان واضح و مبرهن شده است که پوسته زمین آرام و قرار ندارد. در زیر و روی این پوسته، خبرها در جریان است. طی میلیونها سال از محلی به محل دیگر مهاجرت میکند و ثابت میکند که مهاجرت آنگونه هم که میگویند بد نیست. گاهی هم زیر آبی و گاهی زیر خاکی میرود و حتی دچار قبض و بسط نیز میشود. آتش زیر خاکستر خیلی از زمین لرزهها، آتشفشانها و شکستگیهای روی پوسته زمین، زیر سر همین پوسته است. ما در نظر گرفتیم تحت همین عنوان هر از گاهی مقولهای از مقولات و صفتی از صفاتش را برگرفته به شما مخاطبان عرضه داریم. گاهی هم به عاریت مضمونی گرفته ببینیم زیر پوست زمینشناسی و زمینشناسان چه میگذرد.
القصه آوردهاند که این زمین پوسته، آرام و قرار ندارد، گهی زین به پشت و گهی پشت به زین است. گاهی نغمهی وصل میسراید و پوسته زمین را در برخی نقاط چین داده چروکیده میکند و گاهی قهر میکند و واگرا میشود. کوهها را بر فراز میدارد و اقیانوسها را هم میگشاید و هم میمیراند. اما در این میان آوردهاند که در طی میلیونها سال برخی مناطق در پوسته زمین آنقدر فشار و سختی تحمل کرده است که مثل ما ایرانیها مقاوم شده و سپرهای زمین را میسازد. خب اشکال ندارد، پوسته زمین اگر سخت شد که شد مشکلی نیست ولی خدا نکند فکرهای ما سخت و انعطاف ناپذیر شود که آن وقت همیشه باید پز دیروزهایمان را بدهیم و هر روز خاطرات موفقیتهای دیروز و دیروزیان را مرور کنیم، یادمان برود که "ای بابا! ما خودمان عمری از سالهای خدمتمان گذشت، پیش کسوت شدیم و چیزی در کارنامهمان نگذاشتیم که فردا برنامهای، بزرگداشتی برایمان برگزار شد و یا خواستند شعری از خدمات ما بسرایند خیلی دست خالی نباشیم." اما نگارندهی این سطور بر این باور است که گاهی قالبهای فکری خشکیده میشود گاهی محتوا، ولی دومی خیلی بدتر به نظر میرسد؛ چرا که اگر قالبها را به مثابه تاریخمان در نظر بگیریم هرگز نمیتوانیم خوب یا بد از آن صرف نظر کنیم، پس بهتر همان است که دست به تولید محتوای جدید بزنیم و:
آتش است این بانگ نای و نیست باد
هر که این آتش ندارد نیست باد
اینگونه است که آتش فروخفته در زیر پوسته زمین باز به سخن میآید که من آتشفشان بودم که برای شما نعمات زیاد فرا فرستادم از فلز و غیر فلز تا ببینم شماها قدرشناسی میکنید یا آنقدر بر گُرده من فشار میآورید که هوایتان را دیگر نداشته باشم، از ما گفتنی بود، تا سخنی دیگر والسلام نامه ناتمام...